Sunday, December 07, 2003

میخوام بزنم به سیم آخر! الان هم یه جورایی زدم.
اسم اینجا رو باید بذارم تهوع . به جای تحول!!!!!!!!
شاید دارم زیادی تند میرم ؟!
ولی واقعا همین طوره.
چرا وقتی من واسه به دست آوردن یه چیز خیلی تلاش میکنم ، خودمو جر وا جر میکنم . وقتی اونو بدست میارم ، احساس میکنم دیگه نمیخوامش. داره دلمو میزنه ! احساس پوچی ! احساس بیهودگی .......

2 هفته دیگه تموم میشه! (( کلاسام تو این موسسه رو میگم )) و من از این بابت خیلییییییی خوشحالم!!
دلم میخواد روز آخر برم جلوی همه اونایی که اینقدر از دستشون عذاب کشیدم وایسم و داد بزنم حالم ازهمه تون به هم میخوره .!!!!!!!!!!!!!!!
خوشحالم که دیگه نمی بینمتون !!!!! وبعد با خیال راحت بیام بیرون و راه برم و نفس بکشم و احساس زنده بودن بکنم.

من کلا آدمی نیستم که به کادو خیلی اهمیت بدم. خوب آره من هم دوست دارم چیزای خوشگل خوشگل کادو بگیرم ولی اگر هم از چیزی که میگیرم خوشم نیاد اولش میخوره تو ذوقم ولی بعد سریع به این فکر میکنم که این مهمه که اون به یاد من بوده و برام چیزی گرفته . آره ! به نظر من مهم اینه ! نفس عمل قشنگتره!!!!!! همیشه هم روزای تولد برام اهمیت داشته و سعی کردم بهترین چیزی رو که میتونم بدم.

ولی امسال یه کادویی گرفتم که هر چی سعی کردم به روی خودم نیارم نشد که نشد.
من تو این موسسه از همه کوچیکترم ! دوستای صمیمی من 2 تاشون 3 سال و یکی دیگه 2 سال از من بزرگترن!
خلاصه امسال روز تولد من شد و اینا هم به من زنگ زدن که ما واست کادو گرفتیم و ... خلاصه یه روز قرار بذار بیایم بهت بدیم. خوب من هم دیدم اینا از من بزرگترن و زشته ! من هم باید دعوتشون کنم به یه نهاری ، شامی ، چیزی !
سرتون رو درد نیارم ( بین خودمون بمونه که خودم هم حوصله طول و تفصیل دادن الکی ندارم ) خلاصه قرار به نهار شد و من هم قند تو دلم آب میشد و به خودم میگفتم آخ جون ! 3 تا آدم گنده جمع شدن با هم و همگی کادو گرفتن ، عجب کادوی توپی میشه!!!!!!
من رفتم ، بعد کلی مقدمه چینی کادوی من رو دادن دستم . من هم با ذوق و شوق از تو کیسه درآوردم ( احمقها به خودشون زحمت نداده بودن این دری وری ها رو کادو کنن ) چشمتون روز بد نبینه .............. چشام داشت از کاسه میزد بیرون .

میدونین کادوی من چی بود ؟؟؟؟؟؟ من دختر 19 ساله . یک عدد خط کش پاپکو ، یک عدد دفتر سیمی 2 خط ( انگلیسی) پاپکو ، یک عدد کیف ( از این تلقی های ) پاپکو، یک عدد آلبوم پاپکو ........
وای خدا جون عجب صبری به من دادی تو !!!!!!!! من هم سعی کردم به روی خودم نیارم . با لب و لوچه آویزون و در حالی که تو دلم داشتم همین جور فحش نثار این 3 نابغه میکردم ازشون تشکر کردم. و بردمشون رستوران ( کوفتشون بشه ! ) کلی هم جیبم خالی شد واسه این 3 کله پوک )))))))))))))))))))))))))))))))))):

این بدترین ، مزخرفترین ، ....... کادویی بود که تا به حال گرفتم. آخه بیشتر از این حرصم میگیره ، اگه هم سن بودیم کلی میخندیدم و میگفتم لابد باهام شوخی کردن. ولی اینا از بس ادعای شعورشون میشه آدم میسوزه. وبیشتر از اینکه واسه تولد هر کدوم من چقدر خرج کردم ))))))))):
حالا تولد یکی شون 4 دی ! من هم اصلا به روی خودم نمی یارم . اگر اون 2 تای دیگه هم به من زنگ زدن ، من میگم " مداد رنگی" براش بگیریم.

No comments: