Tuesday, December 30, 2003

« من هنوز زنده ام.»
سلا م به همگی! اول همه چی ممنونم که اومدین اینجا و شرمنده که این چند وقت نتونستم بیام بهتون سر بزنم.
این ترم 5 تا درس داشتم و برای هر کدوم هم باید پروژه تحویل میدادم. هنوز هم 2 تا پروژه دیگه ام مونده )))))))))))): 4 تاش که برنامه نویسی بود ، با زبانهای مختلف! پدرم دراومده حسابی!
این آخریه رو هم دارم کپ میزنم. دیگه حوصله ندارم خودم بشینم روش فکر کنم !!!!!

این از این! بعدش هم اینکه من از جمعه تا حالا همه اش گریه ام میگیره. نصفش رو برای بمی ها گریه میکنم. نصفش رو هم برای خودمون. همه اش داریم تو خونه دنبال امن ترین جا میگردیم که وقتی زلزله شد بریم اونجا.
واقعا مرگ وحشتناکیه! فکر کن داری ذره ذره اون زیر انرژیت رو از دست میدی و منتظری. منتظر یه صدا. گوشاتو تیز میکنی تا شاید یه صدایی بشنوی. همه اش تو ذهنته که ، نه! منو کسی پیدا نمیکنه........

چقدر دلم میخواست منم میتونستم برم بم و اونجا کمک کنم.
بگذریم. دیگه نمیخوام فکرشو بکنم.


Friday, December 12, 2003

من دلم خیلی پره !!!!! از همه چیز ، همه کس ، همه جا ، ........


چقدر آدمایی که حس میکنن روشن فکرن ، حال به هم زنن!

***************

چقدر دلم تنگه . شبنم دلم برای خیلی چیزا تنگ شده . برای دیوونگی هات . آره دیوونه باش . دیوونه باش .

**************

نمیدونی چه لذتی داره وقتی میگی " گور بابای بقیه ! " برن گم شن همه خلق ا... ! اونا خر کی باشن ؟!!!
هی ! هر جور دوست داری زنده باش ! تا وقتی تو زنده هستی هیچ کس حق نداره بهت بگه چی کار کنی.
**************

من یه حس جالبی دارم . بیشتر وقتها حس میکنم که 2 نفرم .
مسخره است؟
شاید ! ولی برای من لذت بخشه.

نیمه دوم من ! خیلی دوست دارم. تو همون نیمه من هستی که جسور و پررو ِ!!!!
زنده باد نیمه دوم.
**************

مامان میگه تو حتما حق طلاق رو از شوهرت بگیر. با این اخلاقی که تو داری حتما سر 2 روز طلاقت میده !!!
از بس که قدم!!!( به ضم ق )
2، 3 هفته پیش از دست شادی خیلی عصبانی شدم ، باهاش تا 3 روز صحبت نکردم. با کسی که تا به حال 5 دقیقه هم قهر نکرده بودم . هیچ وقت دعواهامون بیشتر از 5 دقیقه طول نکشیده بود . ولی این چند وقت .... نمیدونم یه جورایی تغییر کردم . برام شده بود غریبه . هیچ حسی نداشتم . گریه میکردم چون میدیم برام غریبه شده و دیگه هیچ حسی ندارم.

**************

چقدر آدمای لال بی ارزش و ناچیزن! چقدر حال به هم زنن ! آدمایی که فقط بلدن حرف بزنن ، آدمایی که جرأت ندارن برای به دست آوردن حقشون حرفی بزنن. از آدمایی که فقط وقتی بهت نیاز دارن میان پیشت متنفرم. از آدمایی که فقط بلدن بقیه رو مسخره کنن و با این کار یه عده رو بخندونن و دلقک بازی در میارن متنفرم. نمیدونن که با این کار به جای کوچیک کردن طرف ، این خودشونن که کوچیک و پست میشن. از آدمایی که برای رسیدن به هدفای خودشون بلدن بقیه رو بندازن جلو و تا یه چیزی پیش اومد خودشون رو میکشن کنار متنفرم . .....

تا حالا 2 ، 3 بار به همون استاده که گفتم نمیفهمم چی میگه ، سر کلاسش گفتم که اصلا نمیفهمم شما چی میگین. پروژه رو گروهی کنین تا ازچیزایی که میگین یه چیزی دستگیرمون بشه. و ...
خلاصه که میخوام اینو بگم ، من حرفایی رو زدم که همه بچه ها از اول ترم تا حالا همینطور مدام تکرار میکنن ولی تا به حال هیچ کدومشون 1 بار هم به این استاد محترم نگفتن ! حالا این هیچی من که بلند میشم میگم 1 نفرشون هم یه بله نمیگه ...
ای خاک تو سر همتون ! هر چی سرتون بیاد حقتونه ! چون خودتون لالین ! من این رو تو یه مثال خیلی خیلی کوچیک گفتم ولی اینو خودتون بی زحمت تعمیم بدین به وضع مملکت. !!!

***************

چرا باید تفریح ما مسخره کردن دیگران باشه ؟!!
چرا وقتی پسرا یه دختر میبینن حس مسخرگی و لوده بازیشون گل میکنه ؟!

Sunday, December 07, 2003

میخوام بزنم به سیم آخر! الان هم یه جورایی زدم.
اسم اینجا رو باید بذارم تهوع . به جای تحول!!!!!!!!
شاید دارم زیادی تند میرم ؟!
ولی واقعا همین طوره.
چرا وقتی من واسه به دست آوردن یه چیز خیلی تلاش میکنم ، خودمو جر وا جر میکنم . وقتی اونو بدست میارم ، احساس میکنم دیگه نمیخوامش. داره دلمو میزنه ! احساس پوچی ! احساس بیهودگی .......

2 هفته دیگه تموم میشه! (( کلاسام تو این موسسه رو میگم )) و من از این بابت خیلییییییی خوشحالم!!
دلم میخواد روز آخر برم جلوی همه اونایی که اینقدر از دستشون عذاب کشیدم وایسم و داد بزنم حالم ازهمه تون به هم میخوره .!!!!!!!!!!!!!!!
خوشحالم که دیگه نمی بینمتون !!!!! وبعد با خیال راحت بیام بیرون و راه برم و نفس بکشم و احساس زنده بودن بکنم.

من کلا آدمی نیستم که به کادو خیلی اهمیت بدم. خوب آره من هم دوست دارم چیزای خوشگل خوشگل کادو بگیرم ولی اگر هم از چیزی که میگیرم خوشم نیاد اولش میخوره تو ذوقم ولی بعد سریع به این فکر میکنم که این مهمه که اون به یاد من بوده و برام چیزی گرفته . آره ! به نظر من مهم اینه ! نفس عمل قشنگتره!!!!!! همیشه هم روزای تولد برام اهمیت داشته و سعی کردم بهترین چیزی رو که میتونم بدم.

ولی امسال یه کادویی گرفتم که هر چی سعی کردم به روی خودم نیارم نشد که نشد.
من تو این موسسه از همه کوچیکترم ! دوستای صمیمی من 2 تاشون 3 سال و یکی دیگه 2 سال از من بزرگترن!
خلاصه امسال روز تولد من شد و اینا هم به من زنگ زدن که ما واست کادو گرفتیم و ... خلاصه یه روز قرار بذار بیایم بهت بدیم. خوب من هم دیدم اینا از من بزرگترن و زشته ! من هم باید دعوتشون کنم به یه نهاری ، شامی ، چیزی !
سرتون رو درد نیارم ( بین خودمون بمونه که خودم هم حوصله طول و تفصیل دادن الکی ندارم ) خلاصه قرار به نهار شد و من هم قند تو دلم آب میشد و به خودم میگفتم آخ جون ! 3 تا آدم گنده جمع شدن با هم و همگی کادو گرفتن ، عجب کادوی توپی میشه!!!!!!
من رفتم ، بعد کلی مقدمه چینی کادوی من رو دادن دستم . من هم با ذوق و شوق از تو کیسه درآوردم ( احمقها به خودشون زحمت نداده بودن این دری وری ها رو کادو کنن ) چشمتون روز بد نبینه .............. چشام داشت از کاسه میزد بیرون .

میدونین کادوی من چی بود ؟؟؟؟؟؟ من دختر 19 ساله . یک عدد خط کش پاپکو ، یک عدد دفتر سیمی 2 خط ( انگلیسی) پاپکو ، یک عدد کیف ( از این تلقی های ) پاپکو، یک عدد آلبوم پاپکو ........
وای خدا جون عجب صبری به من دادی تو !!!!!!!! من هم سعی کردم به روی خودم نیارم . با لب و لوچه آویزون و در حالی که تو دلم داشتم همین جور فحش نثار این 3 نابغه میکردم ازشون تشکر کردم. و بردمشون رستوران ( کوفتشون بشه ! ) کلی هم جیبم خالی شد واسه این 3 کله پوک )))))))))))))))))))))))))))))))))):

این بدترین ، مزخرفترین ، ....... کادویی بود که تا به حال گرفتم. آخه بیشتر از این حرصم میگیره ، اگه هم سن بودیم کلی میخندیدم و میگفتم لابد باهام شوخی کردن. ولی اینا از بس ادعای شعورشون میشه آدم میسوزه. وبیشتر از اینکه واسه تولد هر کدوم من چقدر خرج کردم ))))))))):
حالا تولد یکی شون 4 دی ! من هم اصلا به روی خودم نمی یارم . اگر اون 2 تای دیگه هم به من زنگ زدن ، من میگم " مداد رنگی" براش بگیریم.

Monday, December 01, 2003

امروز من موندم لای در اتوبوس !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
دستم اینقدر درد میکنه که خدا میدونه!!
من نمیدونم چرا مردم اینقدر بی تفاوت و لال تشریف دارن. من موندم لای در ! هیچ کس به جز خودم و دوستم و 2 تا دختر دیگه که کنار من بودن صداشون در نیومد. اون راننده یابو هم که کر بود قربونش برم.
ایستگاه بعدی هم در رو نبست و راه افتاد. حالا اونجا همه رو سر و کول هم !!!! دوباره من شروع کردم به جیغ و داد. دیدم بقیه اصلا انگار نه انگار. من هم عصبانی!!!!!!!! داد زدم، همه لال ان!!!!!!
آخه یکی نیست بگه تو که اینقدر واسه خودت نگرانی ، باید برای حقوق دیگران هم احترام قائل باشی و دیگران هم برات مهم باشن.


من خیلی زود عصبانی میشم. برای همین همیشه عاشق آدمای خونسرد بودم و هستم. ( همیشه هم دعا دعا میکنم شوهر من آدم خونسردی باشه.) وقتی عصبانی میشم ، به طرز فجیعی وحشتناک میشم. یه بار از دست یکی از بچه ها خیلیییییییییییییییییییی عصبانی شدم.
من همیشه عادت دارم وقتی تنها میشم شروع میکنم به نوشتن. جزوه ام رو داده بودم به یکی از بچه ها که درس بخونه. اون هم خیلی شیک داشت نوشته های منو میخوند! من هم یه دفعه جوش آوردم اساسیییییییییی . شروع کردم جیغ و داد . تا چند دقیقه کاملا احساس میکردم که دوستام معذب و ناراحتن و انگار میترسن بیان طرف من. که بعدا نیلوفر بهم گفت ، واقعا ترسناک بودی. ( البته سریع خودمو جمع و جور میکنم. )

***********************

مسیحا تو چجوری از این شهر به این شلوغی خوشت میاد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من که احساس میکنم نمیتونم نفس بکشم. اصلا هم توش سکوت نیست.
تو رفتار آدماش سکوت و بی تفاوتی و خستگی رو کاملا میتونی حس کنی!!!!!!!!
من هر روز تو صورت تک تک آدمایی که از کنارم رد میشن و میبینمشون کاملا واضح خستگی رو میبینم و حس میکنم.

***********************

امروز همین طور که داشتم از توی اتوبوس مردم رو نگاه میکردم یه دفعه ترسیدم! پیش خودم فکر کردم چقدر آدم؟!!!
ما میخوایم کجا بریم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
.....................