Friday, November 14, 2003

بازآ ، بازآ ، هر آنچه هستی بازآ
گر کافر و گبر و بت پرستی ، بازآ
این درگه ما درگه نومیدی نیست
صد بار اگر توبه شکستی بازآ
" ابو سعید ابولخیر "

راستی این عکس دربند! نمیدونم ماله چند ساله پیشه؟! ولی خیلی این عکس رو دوست دارم.

خدایا یه کاری کن این حس مزخرف از من دور شه!!! من نمیخوام بین شون قرار بگیرم. نه! خدایا !!!!!!! pleaaaaaaaaaaaassssee!!


این روزا همه اش تصویر یه خاطره تو ذهنمه !یه خاطره مزخرف ، یه خاطره که تمام زندگیم رو ریخت به هم . از همون روز تا امروز. فکر کنم حدود 7،8 سالی بشه. امروز گریه کردم خیلییییییی !!! و کاملا خالصانه و از ته دل!! از خدا خجالت میکشم. ازش میترسم. 
<br />خدایا میدونم که خیلی مهربونی ، خیلی کریمی ، خدایا منو ببخش! میدونم که خیلی بنده آشغال و مزخرفی هستم. میدونم میدونم میدونم.... خدایا من میترسم ، وگرنه خودت هم میدونی که الان اینجا نبودم. 
<br />
<br />خدایا منو ببخش. به خاطر همون خاطره نحس! به خاطر همه چی، به خاطر همه گناهایی که تا به حال کردم.

No comments: