Friday, June 24, 2005

بعد از مدتها دوباره .......
دارم آروم آروم به این میرسم که من هم مثل خیلی های دیگه احتیاج به یه حس شیرین و قشنگ دارم. یه حسی که بدونم فقط برای خودمه. واسه روح خودم به خاطر خود خودم. دوست دارم که دوستم بدارند.
هفته پیش گول خوردم و رای دادم. اما این بار فهمیدم که چه خبره. برام روشن شد تا اون شخص نهایی نخواد هیچی نمیشه!
بین این دو نفر هم که نمیشه هیچ کدوم رو انتخاب کرد! چون هیچ فرقی با هم ندارند. فقط یکی شون علنا میگه که میخواد چی کار کنه و اون یکی زیر زیرکی کاراش رو میکنه.! خوب این دو تا هم که از یه جناح هستند و مهم تر از همه رای من و تو هیچ فرقی این وسط نمی کنه!
جدا باید رفت! باید رفت!
من هم مثل خیلی های دیگه به این فکر افتادم. البته شاید یکی از دلایلش این باشه! چون خیلی چیزهای دیگه باعث شد که یواش یواش به این موضوع فکر کنم.
دوست دارم مستقل شدن رو در بعد بزرگتری تجربه کنم.
دلم واسه کتاب خوندن یه ذره شده! هر جا کتاب می بینم یا وقتی تو خیابون از جلوی کتابفروشی رد میشم دلم قنج میزنه!
از بچگی دوست داشتم که یه مغازه کتابفروشی داشته باشم. عاشق کتاب و لوازم اتحریرم!!!!!!

چقدر عجیبه تو مسیر زندگیت با یه عالمه آدم روبرو میشی که شاید دیگه هیچ وقت نبینی شون ! و بعضی ها رو هم بعد از مدتها دوباره پیداشون میکنی! چه حس جالبیه!

No comments: