Wednesday, January 12, 2005

بعضی وقتها یه کارایی میکنم که خودم هم توش میمونم و از خودم تعجب میکنم، که این من بودم که این کار رو کردم؟؟؟؟!!!!!
ولی خوب دارم یاد میگیرم که هر وقت هر چی به ذهنم رسید ، همون موقع عملی اش کنم و نترسم.

#*#*#*#*#*#*#*#*#*#*#*#

با این همه بارانی که باریده است
هنوز هیچ اتفاقی نیافتاده است
وهنوز
آن گیاه گمشده
به جستجویم نیامده است
با این همه بارانی که باریده است
هنوز پهندشت این خوابها و خاطره ها
رنگ هیچ رنگین کمانی را ندیده است
و هنوز از سقف سفال این همه سال
چراغ چک چکی
بر من نتابیده است
وهنوز پدارنی که آواز آبی می خوانند
به گندمزاران آفتابی
راه نیافته اند
با این همه بارانی که باریده است
هنوز خبری
از دیدار عشق و
آیینه و
شبنم
نیامده است...
«محمد رضا عبدالملکیان»

No comments: