Sunday, November 21, 2004

دیروز داشتم دفتر خاطراتم رو ورق میزدم که رسیدم به این جملات :
« یکشنبه اول شهریور سنه یکهزار و سیصد و هشتاد و سه :
داشتم این شعر سهراب رو میخوندم که میگه : ( حیات غفلت رنگین یک دقیقه حوا ست ! ) و با خودم فکر میکردم که ، کاش هیچ وقت حوا غفلت نمیکرد ، حالا چه رنگین ، چه سیاه سفید!
کاش اون موقع حس مردسالاری آدم گل میکرد و یکی میزد تو گوش حوا و نمیذاشت هیچ کدوم وسوسه بشن.
کاش حوا نازا بود. اونوقت اگه غفلت هم میکرد ، چه رنگین ، چه سیاه سفید ، اونوقت دیگه فقط خودش و آدم بودن که جور کارشون رو میکشیدن ، نه ایــــــــــن همه آدم.!!!!!!!!!! »

خیلی زشته بعد این همه سال زندگی با همدیگه ، بعد این همه با هم بودن ، اینطوری با هم رفتار کنین!
ای کاش میشد این جملات رو داد زد.
ای کاش میشد خیلی چیزا رو عوض کرد.
ای کاش میشد همه قلب ها زلال باشن.
ای کاش همه صادق بودن.
کاش کاش ... زندگی ما شده همه اش: ای کاش.

No comments: